مـَرد
کـه
ترسیمی از شوکتِ
قله های دَرد بــود
چیزی
از عشقــ
نمی دانست ____
و اینگونه
در پِیِ
بی رحمیِ آن دزدِ
روحـــــُ
مرگــــٔ
بـــود
برچسب : نویسنده : narges-seyfi بازدید : 35
برچسب : نویسنده : narges-seyfi بازدید : 52
ای دوست ترا به خالق گلها و به جریان بی چون و چرای فصل ها سپردم___ حسی که رفت...
برچسب : نویسنده : narges-seyfi بازدید : 40
اگر مسیح هزار بار در بیت اللحم زاده شود
تو را چه سود ، که یک بار در تو زاده نشد
و همچنان دلمرده و بی نوا ماندی.
این صلیبِ بزرگِ کلیسای اعظم نیست
که روحِ تو را نجات خواهد بخشید ،
بلکه صلیبِ درونِ توست
که می تواند روحِ بیمارت را شفا بخشد
و نقصانت را به کمال آورد.
نوشته ی " آنجلوس سیلِسیوس " از کتاب 365 روز
برچسب : نویسنده : narges-seyfi بازدید : 59
شب هایِ
دور
از
او
مراعاشق
شده
بودی ...
به مثالِ غرق شدن
در ساحلی که
خالی شدنِ زیر پاهامان
یک
مضحکه”
خیالبافیِ شدید
بود
حسی که رفت...برچسب : نویسنده : narges-seyfi بازدید : 69
میدانی،شبیهِ چه کسی
دوستتدارم؟!
شبیهِ زنی که
شب هنگـام
بیرمق
بهدنبال لباس خوابِ
حریری اش
می گردَد
و نیمه شب
در خواب
چیزی شبیه
به
همان
لطافت را
خیس از عرقِ
همآغوشیِ
تو
برتَنِ
همبَستَرَت
می بینَد
..
و همانطور بی سرانجام و بی فکر
بر
بی سرانجامیِ
سام ًَ ش
آه
می ککِشَد
نبودَنَت را
و
با
اویِ
بی
هم
رفتَه ات
را
حسی که رفت...برچسب : نویسنده : narges-seyfi بازدید : 46
پُل هایِ
به تو برگشتن را خراب کرده بودمُ
این روزها
مشغولِ
خراب کردَنِ
پُل هایِ
به او
رسیدَنَنَم
هیچ از هیچ
گُل یا پوچ بودنِتان
را نمی دانم
و تنهایی ام
را
مشغول
معماریِ
دست سازه ای
بِتُنی
از
خود بودنُ
خود رَفتَنَم
به
مثالِ
بنایی بس عظیم
و
دست نیافتنی
مثلِ
سالِ
2018
که گذشت
حسی که رفت...
برچسب : نویسنده : narges-seyfi بازدید : 66
تا
کی
تجربه هایِ کنار تو هست شده ام را
نفس بکشم
تا
کی
چشمهایم را
به
روشنیِ
خاطـرههایت
ببندم
و
تا
کی
به
یادت
فقط
به دور دستهاییِ
از
بودنت
بوسه بزنم
خبری از بی خیالیِ
روزگارِ سردم
بگیر
و
گرم کن
شریانهایِ
از تو سرد شده ام
را
حسی که رفت...برچسب : نویسنده : narges-seyfi بازدید : 62
اینبار
هم
چشمهایِ
مـنو
زنی
تنها
وقصه ای
که
دوباره بی شیدا
کهنه قابِ
تنهایی ام یادت هست؟!؟
هنوز منهستم وخیالت
و
آن دِلی که با شَهوتِ نیمهبه خوابرفتهات
شکست ..
حسی که رفت...برچسب : نویسنده : narges-seyfi بازدید : 59
با یادِ فَریبت
تابِ دِلم
باز به
شب رفت
...
و
نفسم باز به خواب رفت
با یادِ فریبت
دِلَکَم
باز
به آن چتر بنفشُ
و دفترچه ی یادگاریُ
آن تصویر
از برجِ
هیچ یک از ما نرفته اِمان
بااااز
به
رویایِ
با تو زیست نشده یِ
سوئیس
رفت
حسی که رفت...
برچسب : نویسنده : narges-seyfi بازدید : 72